مترجم: رها دوستدار
روابط بینالملل، یکی از سودمندترین رشتهها از میان دیگر علوم اجتماعی است که به فهم مسائل دنیای جهانیشده معاصر یاری میرساند. روابط بینالملل، كه مدتهای مدید رشتهای با نظریههای متعالی و دور از زندگی شهروندان عادی محسوب میشد، تنها طی پنجاه سال گذشته یا در همین حدود، وارد بحثهای جریان اصلی شده است، زیرا كارآمدی آن در بررسی دنیا هم به دانشگاهیان هم به فعالان اجتماعی و سیاستگذاران ثابت شده است. این حوزه بینارشتهای موضوعات متفاوتی مانند درگیری و تعارض، حقوق بشر، اقتصاد، و قانون را در برمیگیرد، و سعی در تحلیل انتقادیِ اضطراریترین مسائلی دارد كه امروزه دنیا با آنها روبهروست، و تلاش میكند تا راهحلها و ابزارهایی برای توجه به این مبارزات و كشمكشها بیابد. به جای نشان دادن اهمیت روابط بینالملل، كه بهراستی شایسته بحث است، هدف این شماره زننگار تاكید بر ضرورت گنجاندن دیدگاهی جنسیتی در روابط بینالملل و ارزش حاصل از آن است.
رشته روابط بینالملل، با وجود اهمیتش، مدتها گرفتار سوگیری جنسیتی بوده است. به كلام دیگر، اكثریت متخصصان این رشته، چه پژوهشگران چه دستاندركاران، بنا به سنّت، مردان سفیدپوست و میانسال بودهاند. این رشته گرفتار سوگیری جغرافیایی نیز بوده است، زیرا به لحاظ تاریخی زیر نفوذ امریكا بوده، و در نتیجه برای بررسی مسائل جهانی از معرفتشناسیها و روششناسیهای امریكایی استفاده كرده است. این سوگیریها دیدگاههای متخصصان روابط بینالملل را تحت تاثیر قرار میدهند، و بر نوعِ مسائل جهانی كه مورد توجه قرار میگیرند، و روشهایی كه برای مطالعه و پرداختن به این مسائل به كار میروند، تاثیر مستقیم میگذارند. نتیجه این امر، به وجود آمدن رشتهای است كه به لحاظ تاریخی زنان را به حاشیه رانده، و با صدای پرطنین غربی و مردانهای سخن گفته است.
تنها پس از موج دوم تحرکات فمینیستی بود كه بنیادهای نظری روابط بینالملل، بنیادهایی كه روابط قدرت جنسیتیِ موجود را توجیه میكردند و استمرار میبخشیدند، مورد انتقاد قرار گرفتند. اِستر باسراپ1 از نخستین پژوهشگران فمینیستی بود كه خواستار توجه به غیبت زنان در بحثهای روابط بینالملل شد. باسراپ در كتاب تاثیرگذارش، نقش زنان در توسعه اقتصادی2، این فرض را به چالش كشید كه زنان خودبهخود از توسعه اقتصادی بهرهمند میشوند، فرضی كه پژوهشگران از ابتدا بر آن تاكید میكردند، و اینكه هر سیاست مدرنسازیای كه بهطور مشخص به زنان توجه نكند محكوم به شكست است. فمینیستهای دیگر بهزودی كار او را دنبال كردند، از جمله هیلاری چارلزورت3، كریستین چینكین4، و شِلی رایت5 كه در مقالهاش با عنوان «فمینیسم و حقوق بینالملل6» استدلال میكند كه ساختارها و فرآیندهای نظام حقوقی بینالمللی بهطور حسابشده زنان را به حاشیه رانده است، و جِی. آن تیكنر7 كه در سراسر دوران كارش به طور خستگیناپذیری برای رواج دیدگاهی فمینیستی در روابط بینالملل به عنوان «گامی بینابینی به سوی هدف نهاییِ دیدگاهی غیرجنسیتی» تلاش كرده است، دیدگاهی كه در آن زنان دیگر قربانی محسوب نمیشوند، بلكه عاملانی برابر هستند كه دوشادش مردان برای هدایت امور داخلی و بینالمللی كار میكنند.
كار پژوهشگران فمینیست بهتدریج به برداشتن پوشش بیطرفی، كه روابط بینالملل را از نقدهای مبتنی بر جنسیت مصون نگهداشته بود، كمك كرده است. با اینهمه، عوامل بسیاری در قرار گرفتن یك مسئله در دستوركار پژوهش و سیاستگذاری مؤثرند، و تحلیل امور جنسیتی و بینالمللی بدون توسعه نهادهای بینالمللی، سازمانهای غیرانتفاعی، و اهداكنندگان عمومی و خصوصیِ علاقهمند به طرح موضوعهای جنسیتی امكانپذیر نمیبود. این فهرست شامل سازمانهای قدیمی مانند كمیسیون سازمان ملل متحد درباره وضعیت زنان8 میشود كه در سال ۱۹۴۶ تاسیس شد، و كنوانسیون رفع هر گونه تبعیض علیه زنان9 كه در ۱۹۸۱ شكل گرفت. نهادهای جدیدتر را نیز در بر میگیرد، مانند دیوان كیفری بینالمللی10 كه در سال ۲۰۰۲ اجرایی شد، و نهاد سازمان ملل متحد برای برابری جنسیتی و قدرت بخشیدن به زنان11 كه كار خود را در ۲۰۱۰ آغاز كرد. مسائل جنسیتی، عمدتاً به خاطر كار پژوهشگران و حامیان فمینیست، در برنامههای حقوقی و خط مشی بسیاری از این نهادها ذكر شده است. برای مثال، در مصوبه رم، یا همان پیمان تاسیس دیوان كیفری بینالمللی، به طور مشخص به عناصر جنسیتیِ كشتار جمعی، جنایات جنگی، و جنایت علیه بشریت اشاره میشود. گنجاندن یك وجه جنسیتی در طرحهای سازمان ملل متحد مانند اهداف توسعه هزاره12 نیز تا حد زیادی نتیجه تلاشهای پژوهشگران و حامیان فمینیست است، كه شكلگیری شبكههای موضوعی13 و مجامع سیاستگذاری را كه به طور اختصاصی بر جنسیت متمركز هستند، تسهیل كرده است. گسترش و كار این سازمانها، و رهنمودها و چارچوبهای آنها، نظامی را به وجود آورده است كه پژوهشگران و حامیان و سیاستگذاران میتوانند در آن به تعامل بپردازند، تبادل اطلاعات كنند، اعمال نفوذ كنند، و درباره دستوركار یكدیگر نظر بدهند. آنها همچنین اهمیت بنیادی جنسیت را در روابط بینالملل، یا به كلام دیگر، هم نقش زن هم نقش مرد، را در هدایت امور جهانی تایید كردهاند.
علاوه بر كار این نهادهای بینالمللی، تكوین مفهوم جنسیت نیز به ورود آن به تحلیل امور بینالمللی كمك كرده است. دو دهه پیش، جنسیت تنها به معنی زنان، و مسائل زنان بود. در نتیجه، دارای عملكردی مستقل از امور بینالمللی محسوب میشد. امروز، تا حدی به دلیل كار پژوهشگران فمینیست و توسعه نهادهای بینالمللیِ مختص مسائل جنسیتی، بر همگان مسلّم است كه بررسی جنسیت مستلزم بررسی رابطهای است كه هم تجربههای زنان هم تجربههای مردان را به یكدیگر، و این هر دو عامل را به جامعه بینالمللی پیوند میدهد.
این تحولات بر روی هم موجب ادغام تدریجی جنسیت در پژوهشهای روابط بینالملل شده است. در واقع، امروزه كمكم میبینیم كه تعداد رو به افزایشی از پژوهشگران و دستاندركاران روابط بینالملل راههایی را امتحان میكنند كه در آنها روابط جنسیتی هم مسائل ملی و بینالمللی را به وجود میآوردند و هم در این مسائل به وجود میآیند، از تعارض و درگیری گرفته تا تجارت، برقراری صلح، حقوق بشر، توسعه، تغییر زیستمحیطی، و حقوق بینالملل. همانگونه كه در مقالات این شماره زننگار مشهود است، این امر نتایج بسیاری در مطرح كردن مسائل بررسینشده جنسیتی در صف مقدم مباحث روابط بینالملل داشته است. در مجموعهای از گفتوگوها با پژوهشگران و فعالان برجسته اجتماعی در این شماره زننگار، مطالعات موردی مشخصی درباره مسائل جنسیتی جهانی ارائه میشود كه پیشتر مغفول مانده یا یكسویه بررسی شدهاند. برای مثال، سوانی هانت14، سفیر پیشین ایالات متحده در اتریش و متخصص در اروپای پساكمونیست، تجربیات خود را در كشورهای بالكان پس از فروپاشی شوروی بهتفصیل شرح میدهد، و تاكید میكند كه برای تضمین صلحی فراگیرتر و پایدارتر در جوامعی كه درگیری را پشت سر گذاشتهاند، حضور هم مردان هم زنان پای میز مذاكره همواره ضروری است. در همین راستا، جمال بنعمر15، مشاور ویژه سازمان ملل متحد در امور یمن، از شركت خود در انتقال قدرت دموكراتیك اخیر سخن میگوید، و به موفقیت این كشور در به حساب آوردن زنان در فرآیند سیاسی برای نخستین بار میپردازد. در سوی دیگر در افغانستان، شهرزاد اكبر16، فعال اجتماعی، درباره مبارزه مداوم خود برای حمایت از اصلاحات در كشورش، به ویژه در زمینه آموزش و اشتغال زنان و جوانان، صحبت میكند. در این شماره همچنین بر آن موضوعهای بینالمللی كه هنوز مایه نگرانی هستند، مانند تجاوز گروهی به زنان و دختران در جمهوری دموكراتیك كنگو، تاكید میشود. دنیس موكوِگه17، پزشك كنگویی كه دو بار نامزد جایزه صلح نوبل شده است، در گفتوگویش نارضایتی شدید خود را از ناكامی همیشگی جامعه بینالمللی در توجه به درگیری شانزدهساله این كشور و نشان دادن واكنش مناسب نسبت به آن ابراز میكند، و نظرات خود را درباره نقشِ غالباً مغفولمانده زنان در این بحران مطرح میكند.
با وجود آنكه گامهای مهمی برای رفع سوگیری جنسیتیِ روابط بینالملل برداشته شده، برای جلوگیری از كاهش اهمیت زنان هنوز كار زیادی لازم است. همانگونه كه پژوهشگران فمینیست جِی. آن تیكنر و ماریشا زِلِوْسكی18 در مقالههای خود در این شماره شرح میدهند، بسیار ضروری است كه اهمیت پرداختن به امور بینالمللی با نگاهی جنسیتی را به پژوهشگران روابط بینالملل یادآور شویم. زنان را نباید قربانیان منفعل این دنیا، بلكه عاملانی موثر در سیاستهای داخلی و بینالمللی به شمار آورد. بدون این دیدگاه جنسیتی، به تحلیلی یكسویه از دنیا محدود میشویم، و این امكان وجود دارد كه مسائل بسیار اضطراری و نگرانكننده مغفول بمانند یا بد تعبیر شوند.
در دنیای ما، كه روزبهروز جهانیتر میشود، هیچ مسالهای صرفا مربوط به یک كشور یا مردمی خاص نمیشود. در میان رشتههای بیشماری كه برای تبیین دنیای ما وجود دارد، روابط بینالملل شاید بیش از همه آمادگی پرداختن به این كار را داشته باشد. ولی اگر رشتهای نیمی از جمعیت دنیا را نادیده بگیرد، بهراستی چقدر میتواند سودمند باشد؟ چگونه میتوان در جوامعی كه جنگ را پشت سر گذاشتهاند صلح برقرار كرد اگر تنها یك بخش از جامعه پای میز مذاكره نشسته باشد؟ چگونه به تجاوز پایان میدهید اگر هم در مورد متجاوز و هم در مورد قربانی تحقیق نكنید؟ چگونه كشور را مدرن میكنید اگر تنها نیمی از جمعیت امكان تحصیل یا كار داشته باشند؟ دنیا هم به مردان نیاز دارد هم به زنان. روابط بینالملل هم به مردان نیاز دارد هم به زنان.